-
درد بزرگ غریبی
چهارشنبه 11 خردادماه سال 1390 00:08
بعد از مدتها دوباره اومدم سراغ وبلاگم... راستش تا مجبور نشم به اینجا سر نمیزنم! اما امشب دلم خیــــــــــلی گرفته!!! نمی دونم چرا ما انسانها انقدر بی محبت و بی تفاوت شدیم... گاهی اوقات نسبت به عزیزترین کسامون!!! چندروز پیش از یه خواب غفلت بیدار شدم! شاید اغراق نباشه..اما یه اتفاق به ظاهر خیلی بد باعث شد خیلی چیزهارو...
-
سیاست نهم:اتفاقات بین من و بقیه در عیدنوروز و نتایج حاصل از اون
یکشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1390 12:00
سلام دوستای گلم خوبید؟ واقعا شرمندم که دیر اومدم واسه آپ خب دیگه...وقتی آدم مادر میشه کلی سرش شلوغ میشه.منم روزهای اول مامان شدنو دارم تجربه میکنم این شد که یکم دیر کردم واسه اومدن. دلیلش هم اینه که یجورایی میخوام دیگه بعد از این پست دیگه درمورد خونواده ی شوهر ننویسم.دوست دارم خودم و نی نی تو آرامش باشیم و نی نی نازم...
-
سال جدید مبارک
جمعه 26 فروردینماه سال 1390 10:00
سلام دوستای گلم.خوبید؟؟سال نو مبارک! عیدتون رو با تاخیر تبریک میگم. واقعا حس نوشتن نداشتم.ولی ازین به بعد میام و باز ه ممینویسم .تا خودم هم فراموش نکنم امسال عید رو چطور انقدر خبو گذروندم.و با انجام چه سیاستهایی!!
-
سیاست هشتم:چه میکنه این خر!
سهشنبه 24 اسفندماه سال 1389 08:25
کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی به درون یک چاه بدون آب افتاد. کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد. پس برای اینکه حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد، کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زودتر بمیرد و مرگ تدریجی او باعث عذابش نشود. مردم با سطل روی سر الاغ خاک می...
-
سیاست هفتم:شاد باش و بی نیاز از همه
دوشنبه 16 اسفندماه سال 1389 10:13
آ یا شوهرت تو رو توی جمع تحویل نمیگیره؟؟؟ پس مطلب رو تا آخر بخون... من این مشکل رو داشتم! همسر من همیشه توی خونه کلی باهام خوبه...ولی کافیه که ما بریم خونه مامانش اینها و یا اونها بیان خونمون!!!! ازین رو به اون رو میشه!! و میشه یه آدم دیگه. اصلا تحویلم نمیگیرفت.حتی وقتی باهاش شوخی میکردم جوابم رو نمیداد. وقتی همه...
-
خرید شب عید و خونه تکونی
شنبه 14 اسفندماه سال 1389 10:33
راستش چندروز پیش اومدم و یه مطلب جدید گذاشتم...اما یهو دیدم موقع فرستادن غیب شده!!!! حوصله نداشتم تا دوباره بنویسم..... این روزها هم سرگرم کارهای عید هستم..... ان شالله سر فرصت میام با سیاستهای جدید...
-
سیاست ششم: خودتو کنار نکش
سهشنبه 3 اسفندماه سال 1389 16:33
هیچ وقـــــــــت خودت رو کنار نکش راستش این پستم مختص اوناییه که مثل من فکر میکنن تو خونواده همسرشون کسی تحویلشون نمیگیره.....اصلا بزارید قضیه رو تعریف کنم: من هر وقت تو جمع شلوغ خونواده ی همسری قرار میگرفتم دائم تو فکرم این بود که اینها منو تحویل نمیگیرن و خیلی ناراحت بودم.و دوست داشتم زودتر برم خونه خودم... همیشه...
-
سیاست پنجم:ناراحتی تو نشون بده...
یکشنبه 1 اسفندماه سال 1389 09:36
مواظب باشیم تا یبوست احساسات نگیریم! راستش نمی دونم شما هم مثل من شده که از چیزی ناراحت بشید و سکوت کنید؟ و با خودتون بگید نه زشته چیزی بگم...نه شاید فلانی ناراحت شه... اما همین موضوع ته دلتون قلمبه بمونه؟؟ یا اینکه دائم یاد اون قضیه بیفتید و همه اش حرص بخورید؟؟ اصلا بزارید مثال بزنم: من وقتی خواهرشوهرم حرفی بهم میزد...
-
سیاست چهارم:تعارف رو بزارید کنار
چهارشنبه 27 بهمنماه سال 1389 16:00
اگه شوهرت و یا فامیل شوهرت خواستن چیزی برات بخرن....خجالت نکش ونه نگو! یادمه وقتی تازه عقد کرده بودم....خیلی تعارفی بودم.و فکر میکردم اینجوری خیلی عروس بهتری ام! مثلا میرفتیم واسه خرید طلا من میگفتم نه من طلا دوست ندارم....فقط یه حلقه بخرید...کافیه...من طلا دوست ندارم!!(خنگه خب بخر ولی استفاده نکن!!! ) اما کی بود که...
-
سیاست سوم:توقع زیاد داشته باش!!!
سهشنبه 26 بهمنماه سال 1389 09:59
توصیه های آرایشگرم به من!!!(در مورد سیاست های زنانه) راستش چند هفته پیش رفته بودم آرایشگاه .....همین جوری بحثمون دوباره کشیده شد به بحث شیرین مادرشوهر خواهرشوهر!!!!! خانمه میگفت من همیشه وقتی پول هم دستم باشه پیش مادرشوهر پدرشوهرم مینالم که ما پول نداریم!!!! و این باعث شده تا اونها از ما پول نگیرن.....و دائم به ما کمک...
-
سیاست دوم:احترام و توجه به خودمون
دوشنبه 25 بهمنماه سال 1389 07:39
اولین نفری که باید به ما احترام بزاره خود ما هستیم!!! همیشه با شوهرم کلنجار داشتم که وقتی میریم خونه مامانت ایناااااااا چرا اونها آش درست میکنن؟؟؟؟من دوست ندارم!!!! چرا مامانت و خواهرت نمیگن بیا میوه بخور و تعارف نمیکنن!!!! چرا؟؟؟؟؟ دائم منتظر بودم که اونها منو مثل یه مهمون بدونن...و خیلی عالی برخورد کنن و هوامو داشته...
-
سیاست اول:مثل آب باشیم
یکشنبه 24 بهمنماه سال 1389 11:19
اولین سیاست در مورد شوهر و خانواده ی شوهر از یه خانمی که خیلی خوب مشاوره میده شنیدم که در مورد رفتار با شوهر و خونوادش میگفت: بنظرت آب قویتره یا سنگ؟؟؟؟؟؟ من گفتم سنگ... گفت اشتباه میکنی....آب قویتره!!!! ما هم باید زیر پوستی و بصورت بی صدا و آروم....درست مثل جریان آب... خواسته هامون رو دنبال کنیم و بهش برسیم .زورگویی...
-
کیک امشب ما...
شنبه 24 مهرماه سال 1389 22:24
یه سلام دوباره... امشب بدجور دلم هوس کیک کرده بود.با اینکه طبق معمول حوصله نداشتم اما دست بکار شدم تا یه کیک با لایه ی شکلاتی..کشمشی...کنجدی...بدرستم..... نتیجه شد این کیکی که میبینید...اما همه ی کاکائو ها..رفته بود ته.... باز هم اون چیزی که میخواستم نشد. ولی مزش عالی شده بود.جاتون خالی...
-
بیوگرافی
پنجشنبه 15 مهرماه سال 1389 23:25
اول میخوام از خودم بگم... که عاشق زندگی ام... که عاشق نی نی ام..اونهم از نوع دخترش.... که عاشق خونه و خونه داری ام اما از نوع آزادش...یعنی خونه داری به روش ریلکس... هر وقت حسش بود....کار میکنم.... هر وقت نبود.نه!!! مثل خیلی های دیگه.... اما این وبلاگ رو زدم تا شاید دست بکار شم!! واسه اینکه بشم یه خانوم خونه... ولی نه...
-
نامه ی آغازین
پنجشنبه 15 مهرماه سال 1389 22:47
خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن چه دشوار است چه رنجی میکشد آن کس که انسان است و از احساس سرشار است... سلام...