روزمرگی

سیاستهای زندگی من

روزمرگی

سیاستهای زندگی من

سیاست دوم:احترام و توجه به خودمون

اولین نفری که باید به ما احترام بزاره خود ما هستیم!!!


همیشه با شوهرم کلنجار داشتم که وقتی میریم خونه مامانت ایناااااااا


چرا اونها آش درست میکنن؟؟؟؟من دوست ندارم!!!!


چرا مامانت و خواهرت نمیگن بیا میوه بخور و تعارف نمیکنن!!!!



چرا؟؟؟؟؟


دائم منتظر بودم که اونها منو مثل یه مهمون بدونن...و خیلی عالی برخورد کنن و هوامو داشته باشن.....


اما یکی از دوستانم این نکته رو بهم گوشزد کرد که همیشه خودت برای خودت ارزش قائل باش....و خواسته هات رو مطرح کن.


حالا بعد از دوسه سال....که دائم تو این مدت خودخوری میکردم...

 یاد گرفتم که از حق خودم و خاوسته ی خودم خیلی خونسردانه ذفاع کنم....


مادرشوهرم زنگ میزد خونمون که بیا کمک واسه مهمونی.

من هم حسابی حرص میخوردم و بدوبیراه میگفتم که چرا این اینجوری بهم گفت.پس چرا دختراش تو مهمونی های من کمک نمیکنن؟؟؟


اما تو تئوری جدیدم....بهش میگم:


باشه کارهامو بکنم اگه وقت کردم حتما میام.

و با خیال راحت...به کارهام میرسم.و سر ظهر بلند میشم میرم خونش!!


وقتی هم میگه چرا دیر کردی؟؟


خیلی ریلکس و بی تفاوت بهش میگم کار داشتم.همین الان کارام تموم شد....

(البته نباید بفهمه که عمدا این کارو کردید!!)


و یا وقتی غذایی رو که میپزن دوست ندارید...ناراحت نشید....خیلی راحت بگید نه من آش دوست ندارم....بلند شید و برید یه تخم مرغ بپزید و بیاید بخورید..


البته این در صورتیه که اونها خبر داشتن که شما آش دوست ندارید....

اگه نمی دونستن که مقصر شمایید که بهشون نگفتید تا حالا!!!!

نظرات 9 + ارسال نظر
الینا دوشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:35 ق.ظ

خیلی جالب بود بیتا جون...دستت درد نکنه
بازم از این سیاستها بهمون یاد بده.
بوووووووووووووووووووووووووووس واسه دوست خوبم.

خواهش میکنم عزیزم...خیلی خوشحال میشم وقتی میبینم بهم سرزدی

مائده دوشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:43 ق.ظ

عالی بود.....بازم بنویس....با جزئیات بیشتر

فوزی دوشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:14 ق.ظ http://mamafozi.blogfa.com

اوهوم اوهوم
منم تایید می کنم
خیلی خوب بود

کیمیا دوشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:54 ق.ظ

خوب بود....منتظر سیاست سومی هستیم.

آسیه سه‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 04:34 ب.ظ

خیلی خوب بود....ولی من نمیتونم اینجوری رفتار کنم...عذاب وجدان میگیرم چیکار کنم؟

چرا عزیزم؟؟عذاب وجدان برای چی؟؟؟

آدم اگه بخواد به خودش و خواسته هاش احترام بزاره که عذاب وجدان گرفتن نداره!!

اگه خواستی بیشتر بگو...شاید بتونم کمک کنم....

حاج حسین چهارشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:10 ب.ظ http://shahde-mashhood.blogfa.com

سلان الیس
وبلاگت عالیس!
ممنون که به ما سر زدی

خواهش

ری ری دوشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:12 ب.ظ http://reiifar.blogfa.com

جالب نوشتید. البته من از اول سیاستم این بود که در مورد خونواده شوهرم هیچ وقت به شوهرم غر نزنم.چون که تقصیری نداره شوهرم و ضمنا شوهرم کمرو بود هیچ وقت با مامانش اینا دعوا نمی کرد. بنابراین صاف به خود خواهر شوهر و مادرشوهرم ناراحتیمو می گفتم. البته خدائیش خونواده شوهرم همیشه احترامم رو زیاد داشتن.

سارا سه‌شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 07:41 ب.ظ

زیبا بود.

باران شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1394 ساعت 05:31 ب.ظ

عالی بود
البته من این اطلاعاتو کما بیش داشتم ولی این ها کامل بود
ممنون بازم بذار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد