کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی به درون یک چاه بدون آب افتاد. کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد.
پس برای اینکه حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد، کشاورز و مردم روستا تصمیم
گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زودتر بمیرد و مرگ تدریجی او باعث
عذابش نشود.
مردم با سطل روی سر الاغ خاک می ریختند اما الاغ هر بار خاک های روی
بدنش را می تکاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاک زیر پایش بالا می آمد، سعی
می کرد روی خاک ها بایستد.
روستایی ها همینطور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و
الاغ هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینکه به لبه چاه رسید و در
حیرت کشاورز و روستائیان از چاه بیرون آمد ...
نتیجه اخلاقی : مشکلات، مانند تلی از خاک بر سر ما می ریزند و ما
همواره دو انتخاب داریم: اول اینکه اجازه بدهیم مشکلات ما را زنده به گور
کنند
و دوم اینکه از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود!
آیا شوهرت تو رو توی جمع تحویل نمیگیره؟؟؟
پس مطلب رو تا آخر بخون...
همسر من همیشه توی خونه کلی باهام خوبه...ولی کافیه که ما بریم خونه مامانش اینها و یا اونها بیان خونمون!!!!
ازین رو به اون رو میشه!! و میشه یه آدم دیگه.
اصلا تحویلم نمیگیرفت.حتی وقتی باهاش شوخی میکردم جوابم رو نمیداد.
وقتی همه خواهرهاش تو تعطیلات جمع میشن این مشکل ما خیلی تشدید میشه!!!
وقتی میگم چرا منو تحویل نمیگیری....میگه من جلوی اونها دوست ندارم ازین لوس بازیا...حالا یه راه بهتر پیدا کردم!!!
راستش چندروز پیش اومدم و یه مطلب جدید گذاشتم...اما یهو دیدم موقع فرستادن غیب شده!!!!
حوصله نداشتم تا دوباره بنویسم.....
این روزها هم سرگرم کارهای عید هستم.....
ان شالله سر فرصت میام با سیاستهای جدید...